جملاتی از کاربرد کلمه پاکیزه خوی
نتوان به قول زاهد بیهودهگوی شهر برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش
چو رفتند یاران پاکیزه خوی بدیدند دو پیر کافور موی
بزد تیغ برترک پاکیزه خوی نشد کارگر تیغ بر ترک اوی
درویش نیک سیرت پاکیزه خوی را نان رباط و لقمه دریوزه گو مباش
چون دم روح القدس پاکیزه و پاکیزه خوی چون نسیم فروردین فرخنده و فرخنده فر
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی بدو گفت از این نوع با من مگوی