پاکیزه خوی

معنی کلمه پاکیزه خوی در لغت نامه دهخدا

پاکیزه خوی. [ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) مهذّب :
بدو گفتم ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد بگوی.سعدی.شنید این سخن مرد پاکیزه خوی.سعدی.

معنی کلمه پاکیزه خوی در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه خویی پاکیزه دارد پاکیزه خلق .
مهذب

جملاتی از کاربرد کلمه پاکیزه خوی

نتوان به قول زاهد بیهوده‌گوی شهر برداشت دل ز شاهد پاکیزه خوی خویش
چو رفتند یاران پاکیزه خوی بدیدند دو پیر کافور موی
بزد تیغ برترک پاکیزه خوی نشد کارگر تیغ بر ترک اوی
درویش نیک سیرت پاکیزه خوی را نان رباط و لقمه دریوزه گو مباش
چون دم روح القدس پاکیزه و پاکیزه خوی چون نسیم فروردین فرخنده و فرخنده فر
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی بدو گفت از این نوع با من مگوی