پاکم
معنی کلمه پاکم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پاکم
شبنم کند به دامن پاکم چو گل نماز بلبل چرا مرا به گلستان نمی برد
آلایش محیط در امکان عقل نیست کس این گمان به دامن پاکم نمیکند
بیان این معانی کرد آگاه صفات ذات پاکم قل هوالله
گفت اگرچه پاکم از ذکر شما نیست لایق مر مرا تصویرها
مگر جدّ پاکم رسول خدا ز مهر اندر اینجا گزیده است جا
رهی کز خادمان شرع پاکم ز احمد شه نژاد تابناکم
کف بلب آرم و سر جوش زنم همچون خم بسکه لبریز شود خاطر پاکم ز اسرار
دارد ز بس که بر نظر پاکم اعتماد پروانه خود چراغ در آرد به محفلم
ضمیر پاکم نشگفت اگر به آتش دل ز رویم آمد پیدا چو گوهر از خنجر
غمگسار من نشد کس در زمان هجر تو غیر اشک دیده کز رخساره پاکم گرد کرد