پاست
معنی کلمه پاست در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه پاست
خیال فتنه و غمزش گرفته است گلاب به شیشه کرده ز پاست گلاب از آن عطار
تا زندگی ست چون شمع ایمن نمیتوان زیست یککوچه آتش از پاست این خار تا بهگردن
آتشی کز شوق او صائب مرا در زیر پاست خار صحرای ملامت فرش سنجاب من است
عصر حاضر را خرد زنجیر پاست جان بیتابی که من دارم کجاست؟
عجایب جوهری بس بیسر و پاست کنون آن جوهر اندر روی دریاست
هست هر قافله را سالاری هر کجا پاست سری میباید
او در ابتدا کتاب «مسیح باز مصلوب» را نوشت، کتابی که داستان آن در یونان جریان مییابد. جشنی بر پاست و اهالی روستا در «کرت» خواهان ترتیب دادن نمایشی دربارهٔ مسیح هستند.
کنونم بفرمای تا شب به پاست شوم سوی این دژ که نزدیک ماست
به شکر نعمت او آسمان به یک سر پاست که گر دمی بنشیند ز پای نیست شکور
ایزما یک بازیکن راست پاست که علاوه بر پست تخصصی خود یعنی مهاجم نوک، توانایی بازی در وینگر چپ و راست هم دارد سبک بازی وی در این پستها با روملو لوکاکو، مهاجم بلژیکی مقایسه میشود؛ چرا که هر دو با تکیه با قدرت بدنی بالا و جثهٔ بزرگ خود، از مدافعان حریف عبور میکنند.
عمد گویند ارباب کرامات باو بر پاست بالمعنی سموات
فکر رحلت خجالتی دارد دم رفتن به پیش پاست نگاه