معنی کلمه پادشائی در لغت نامه دهخدا
|| پای تخت. کرسی. عاصمه. مستقر : صنف ، شهری است بزرگ و پادشائی قامرون است [ بهندوستان ]. ( حدود العالم ). اوزکت ، ملیجکث ، دو ده است به براکوه نهاده ، آبادان و با نعمت و پادشائی حیغوی [ یعنی ملک خلخ ]. ( حدود العالم ). قامهل ، شهری است با نعمت و پادشائی بلهرایست. ( حدود العالم ). و رجوع به پادشاهی شود.