وقعه

معنی کلمه وقعه در فرهنگ عمید

۱. واقعه، حادثه.
۲. کارزار، جنگ.

معنی کلمه وقعه در فرهنگ فارسی

آسیب، صدمه جنگ، کارزار، حادثه، وقعات جمع
(اسم ) نوع و هیئت افتادن .
یکی وقع بمعنی سنگ

جملاتی از کاربرد کلمه وقعه

بس بزرگ آمد غمش بر خلق از طبع ادیب «اعظم الله اجرهم » این وقعه را تاریخ شد
مد به وقعه اگر احورست اگر اعور دمد زکینه اگر الکنست اگر ازکن
نه هر که تیر و کمان برگرفت و گرز و کمند به وقعه گردد زال و به حمله گردد سام
چون بری از بهر وقعه دست به خنجر چون نهی از بهرکینه پای بر ارغون
تشنه لب بی شیر کودک بی گنه آغشته در خون وقعه کبری اجل از ماتم اصغر نباشد
این وقعه که رفت جرم او نیست جرم فلک ستم پرست است
نشناخته شمشیر آهنینت در وقعه سقرلاط را ز سندان
به وقعه ضِیغَم‌کُشی به‌ پهنه پیل‌افکنی به قوت اژدردَری به حمله شیراوژَنی
رمحش به چه ماند به یکی نخل‌که ندهد در وقعه به جز از سر دشمنش همی بر
به‌گاه‌کینه نبیند سراب از دریا به وقت وقعه نداند حریر از آهن