وزم

وزم

معنی کلمه وزم در لغت نامه دهخدا

وزم. [ وَ ] ( ع اِ ) دسته سبزی تره. ( منتهی الارب ) ( المنجد ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || اندازه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مقدار. ( اقرب الموارد ). وزمه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گوشت که عقاب در آشیانه خود جمع کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || امری که به وقت خود آید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( مص ) اندکی زیان رسیدن در مال. ( منتهی الارب ). || رخنه کردن در چیزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شبانروزی یک بار خوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || گذاردن وام را. || چیز اندک را به سوی مثل آن گرد کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه وزم در فرهنگ عمید

پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف.

معنی کلمه وزم در فرهنگ فارسی

دسته سبزی تره اندازه

معنی کلمه وزم در دانشنامه عمومی

وزم روستایی از توابع بخش طرهان، شهرستان کوهدشت در استان لرستان ایران است.
این روستا در دهستان طرهان غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه وزم

گفتمش: عاشق مسکین توام گفت: خا دانه وزم بین شایی
جهان باد است و آتش این دل ریش وزم زو باد تا کی بر دل خویش