وجز

معنی کلمه وجز در لغت نامه دهخدا

وجز. [ وَ ] ( ع ص ) تیزجنبش سریعالحرکة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). وجزة مؤنث آن است. ( منتهی الارب ). تیزجنبش تندرونده و سریعالحرکة. ( ناظم الاطباء ). || زوددهنده. ( منتهی الارب ). سریعالعطا. ( از اقرب الموارد ). || شتر تندرو. ( اقرب الموارد ). || سبک و کوتاه از کار و سخن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || چیز کوتاه و موجز. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سبک و کوتاه از هر چیزی. ( منتهی الارب ). || ( مص ) کوتاه کردن سخن را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). وجازة ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). وُجوز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وجوز و وجازة شود.

معنی کلمه وجز در فرهنگ فارسی

زود دهنده یا شتر تندرو

جملاتی از کاربرد کلمه وجز

پس کنم سجده وجز وصل تو ومرگ رقیب مطلبی دیگر خواهش نکنم از کرکر
بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی
چرا گویم که چون او هست کس نیست چو او هست وجز او نیست اینت بس نیست
عشق را باش وجز به نزد امیر نفس شکر هیچ جای مزن
محبت کار صعبست وجز ایشان ندیدم بهر این کار ایستاده
تو باشی وجز تو نباشد اگر زانک امامی درین عصر معصوم باشد
ستاره‌شمر گفت جز نیکویی نبینی وجز راستی نشنوی
توئی وجز تو نیست درعالم اف بر آن کس که کرده انکارت