وبری

معنی کلمه وبری در لغت نامه دهخدا

وبری. [ وَ ب َ ری ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به وبر. بادیه نشین. چادرنشین. صحرانشین. مقابل مدری. بدوی. بیابان باشی. || منسوب به وبر به معنی پشم. ( الانساب سمعانی ).

معنی کلمه وبری در فرهنگ فارسی

منسوب به وبر بادیه نشین . چادر نشین

جملاتی از کاربرد کلمه وبری

روبین اتفیلد وبری ویکنز در تعریف توسعه می‌گوید:توسعه فرایندی جامع از فعالیت‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که هدفش بهبود مداوم زندگی تمام جمعیت بوده و فعالیت، آزادی مشارکتت مناسب وتوزیع عادلانه منافع از ارکان اساسی آن به‌شمار می‌آید.
دوش از برما یار نهان گشت وبری بود دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود