واگو

معنی کلمه واگو در لغت نامه دهخدا

واگو. ( اِمص مرکب ) واگفت. بازگفت. ( ناظم الاطباء ). واگوی. واگویه. رجوع به واگو کردن شود.

معنی کلمه واگو در فرهنگ عمید

واگفت، بازگفت، بازگفت سخن شنیده.
* واگو کردن: (مصدر متعدی ) سخن شنیده را بازگفتن.

معنی کلمه واگو در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - باز گفت سخن شنیده . ۲ - بازتاب صوت در داخل گنبد حمام یا درکوه : ((درین گلخن بر آید از در و بام صدای کودک و واگوی حمام . ) ) ( زلالی آنند . ). ۳ - تکرار بیت یا مصراعی که توسط دستهای خوانده میشود توسط دست. دیگر .

جملاتی از کاربرد کلمه واگو

مرا گوید یکی صورت منم اصل غزل واگو خمش کردم نشاید داد این خاتم به هر گرگین
گفت واگو کز چه نومیدیستت چیست مطلوب تو رو با چیستت
زود شمشیر از غلافش بر کشید گفت سر خنده واگو ای پلید
گفت آخر در سبو واگو که چیست گفت از آنک خورده‌ام گفت این خفیست
آمد عثمان شهاب دین هین واگو غزل مرا مکرر
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای واگو از آنچ دیده‌ای
رازیکه بگفتی ای بت بدخویم واگو که من از لطف تو آن میجویم