واپس داشتن

معنی کلمه واپس داشتن در لغت نامه دهخدا

واپس داشتن. [ پ َ ت َ ] ( مص مرکب ) بازداشتن. توقیف کردن. || منع کردن. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه واپس داشتن

وعده واپس داشتن و روزها در پیش وعده افکندن نپسندیده‌اند الا در مذهب دوستی، که در دوستی بی‌وفایی عین وفاست، و ناز دوستی. نبینی که رب العالمین با موسی کلیم این معاملت کرده او را سی روز وعده داد. چون بسر وعده رسید، ده روز دیگر درافزود. از آن درافزود که موسی در آن خوش می‌بود. موسی آن سی روز سرمایه شمرد و این ده روز سود، گفت: باری نقدی یک بار دیگر کلام حق شنیدم چون آن می‌افزود: