وامده

معنی کلمه وامده در لغت نامه دهخدا

وامده. [ دِه ْ ] ( نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. غریم. داین. دائن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). که به دیگران وام دهد :
وامداران تو باشند همه شهر درست
نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.سوزنی.

معنی کلمه وامده در فرهنگ فارسی

بستانکار . داین

جملاتی از کاربرد کلمه وامده

خود را به دست عشوهٔ ایام وامده کز باد کس امید ندارد وفای خاک
تو رفته وامده وز تو کسی نیازرده همین دلیل تمامست بر قبول عمل
ولی طبق صحبت‌هایی که در مورد مجموعه تلویزیونی "الگوها" شد، سرلینگ سعی داشت به‌طوری تخصصی‌تر نسبت به آثار اوایل دهه پنجاهش کار کند. این تلاش منجر به کاری به نام "ظهر روز قیامت" شد که شامل نظر سرلینگ دربارهٔ عدم وجود پشیمانی و دفاع کافی‌ای بود که وی در شهر میسیسیپی و در جریان قتل امت تیل نظاره‌گر آن بود. در حالی که فیلمنامهٔ اصلی به‌طور نزدیک از ماجرای مرگ تیل اقتباس کرده بود، بعداً قربانی به یک وامده یهودی و نهایتاً به غریبه‌ای در شهری بی‌نام عوض شد. جدا از نقدهای منفی، فعالان با ارسال نامه‌هایی به پروسهٔ تهیه‌کنندگی اعتراض کردند.