واغوثاه. [ غ َ ] ( ع صوت مرکب ) ( مرکب از «وا»ی ندبه + منادای مندوب ) فریاد. داد. فغان. به فریادم برس. الغیاث : کوه ببسود زخم تیرش گفت صاعقه ست این نه تیر واغوثاه.ابوالفرج رونی.فاعبد الرب فی الصلوة ترا ور نباشی چنین تو واغوثاه.سنائی.
جملاتی از کاربرد کلمه واغوثاه
گفت واغوثاه ای باب العطش اکبرت از تشنگی بنمود غش
تا بود با نفس نالان ناله جفت حاسدش را ناله واغوثاه باد