واجم

معنی کلمه واجم در لغت نامه دهخدا

واجم. [ ج ِ ] ( ع ص ) مرد ترشروی سرفروافکنده از شدت اندوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). یقال ما لی اراک واجما. ( منتهی الارب ). عبوس سرفروافکنده از شدت حزن. ( از اقرب الموارد ). خموش خشمگین که نشان خشم در روی وی پدید بود. ( مهذب الاسماء ). الذی اشتد حزنه حتی امسک عن الکلام. ( یادداشت مؤلف ).

جملاتی از کاربرد کلمه واجم

سخن از هر چه واجم واتشان بی حدیث از بیش و از کم واتشان بی
نمیدانم که رازم با که واجم غم و سوز وگدازم با که واجم
ز دل بیرون کنم جان را به صد شوق همی واجم که جایش دلبر آیو
چه واجم هر که ذونه میکره فاش دگر راز و نیازم با که واجم
بوره ته دلبرم تا با ته واجم که بی روی تو آنرا گر بدارم