معنی کلمه واثقی در لغت نامه دهخدا
واثقی. [ ث ِ ] ( اِخ ) نام سرداری که در سال 391 هَ. ق. مدعی امارت بصره شد. ( از معجم الانساب ص 66 ).
واثقی. [ ث ِ ] ( اِخ ) حیدرعلی ( شیخ... ) کمبو از اهالی لکهنوی هند و از اولاد شهبازخان کمبو بود و در قصبه «مارهره » متولد شد. از اوست :
آنانکه صید دل به نگاه وفاکنند
ای کاش یک نگاه گهی سوی ما کنند.گریه بی فایده یاران به هلاک دل من
کس چه داند که چه بوده ست تمنای دلم ؟
( از تذکره صبح گلشن ص 578 وقاموس الاعلام ).
واثقی. [ ث ِ ] ( اِخ ) عبدالواحدبن عبدالسلام بن محمدبن عبدالعزیزبن محمدبن ابراهیم بن الواثق باﷲ، از احفاد واثق خلیفه عباسی ( 227 - 232 هَ. ق. ) است. در بغداد متولد شد و از روات و محدثان است. تولد او در سال 357 هَ. ق. و ظاهراً بعد از سال 425 هَ. ق. درگذشت. ( از انساب سمعانی برگ 575 الف و ب ).
واثقی.[ ث ِ ] ( اِخ ) نیشابوری از شاعران دوره صفوی بود و چهل سال از عمر خود را در مجاورت نجف گذراند و سپس به تبریز رفت و در سال 940 هَ. ق. درگذشت از اوست :
خوبان غم عشق و دل بیداد چه دانند؟
بیدادگران قاعده داد چه دانند.
( از صبح گلشن ص 578 ) ( از قاموس الاعلام ترکی ).