همو

همو

معنی کلمه همو در لغت نامه دهخدا

همو. [ هََ ] ( ق + ضمیر ) ( از: هم + او ) نیز او. همچنین او :
با نکوکردگان نکو می کرد
قهر بدگوهران همو می کرد.نظامی.
همو. [ هََ م ْوْ ] ( ع مص ) روان شدن اشک. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
همو. [ هََ ] ( اِخ ) دهی است از بخش کلیبر شهرستان اهر که 10 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

معنی کلمه همو در فرهنگ عمید

هم او: کس نباشد قماردوست چو او / زآن همه طایفه هموست همو (مسعودسعد: ۴۶۲ ).

معنی کلمه همو در فرهنگ فارسی

هم او نیزوی : ... و همو( فضل چغانی ) در صفت نرگس گوید . کس نباشد قمار دوست چو او زان همه طایفه هموست همو . ( مسعود سعد )
روان شدن اشک

معنی کلمه همو در دانشنامه عمومی

همو یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در بخش آبش احمد شهرستان کلیبر واقع شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه همو

همچنین اودگ، ماده دیوی است که کماریگان را هستی داد و همو بود که جم را به لذت جویی واداشت و مردم را به ژاژخایی و سخن گفتن در جایی که نباید سخن گفت، وامی دارد.
از همو نقل شده: «مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل یَبدو لَهُ فی شَی ءٍ لَم یَعلَمهُ أمسِ فَابرَؤُوا مِنهُ: هر که بگوید برای خداوند -عز و جل- دربارهٔ چیزی بَدا حاصل شده که آن را دیروز نمی‌دانسته، از او بیزاری بجویید.»
دلی کز عشق جانان دردمند است همو داند که قدر عشق چند است
خود همو بود آخرین و اولین شرک جز از دیدهٔ احول مبین
روز او و روزی عاشق هم او دل همو دلسوزی عاشق هم او
بیک صورت بیک معنی بیک حال همو باشد درون این زمان قال
خلق دریافت به بویش که همو می گذرد کرد غمازی خود، گر چه که پنهان بگذشت
ایدی گو در دوران اقتدار خود اگرچه نام خانی نداشت، اما حاکم واقعی اردوی زرین بود و همو بود که در ۸۰۱ق/۱۳۹۹م در ورسکلا لیتوانیایی‌ها را شکست داد و در ۸۱۰ق/۱۴۰۷م در زمان حکومت واسیلی اول کینیاز بزرگ مسکو، این شهر را در حصار گرفت و پس از گرفتن جزیه و باج بازگشت.
در نزدیکی خلیج فارس واقع شده است. از این شهر امروزه اثری باقی نمانده‌است با این حال جغرافی‌نگران اسلامی، از این منطقه به عنوان بلد، مدینه، شهرک و قریه یاد کرده‌اند. در نقشه‌ای که اصطخری آن را از خوزستان ترسیم کرده‌است، باسیان در جوار شهر دورق و همچنین حصن مهدی قرار گرفته‌است. همو در ذکر مسافت‌ها، خان مردویه را میان دورق و باسیان گزارش کرده‌است.
انوار سهیلی بازنویسی کلیله و دمنه به قلم حسین واعظ کاشفی است. این کتاب در چهارده فصل، به سفارش امیر نظام‌الدین شیخ احمد سهیلی نوشته و به همو نیز تقدیم شده‌است. هدف از بازنویسی، به‌روزآوری زبان کلیله و دمنه بود.
رهی کان از شدن باشد نشیبی چو باز آئی همو باشد فرازی
گر او بیمار کرده‌ست اصفهان را همو دادش پزشک نیک‌دان را
کلاه عشق جانان داد هرکس همو قدر کله میداند و بس
کسی کز آشنائی بوی دارد همو با قرب حضرت خوی دارد
بث‌ئیل (عبری: בֵּית אֵל‎، خانه ال یا خانه خدا) نامی است که در بخش‌های مختلف تنخ از آن استفاده شده‌است. بث‌ئیل اولین بار در ۱۲:۸ در سفر پیدایش یاد شده‌است و جایی در نزدیکی چادر ابراهیم است. بعداً در همان کتاب، یعقوب محلی که در آن خواب فرشتگان و الوهیم را دید، بث‌ئیل نام‌گذاری کرد. همو در ادامه داستان خود قربانگاهی به نام بث‌ئیل ساخت و به الوهیم تقدیم کرد. در بخش‌های بعدی تنخ، بث‌ئیل نام شهری در مرز قبایل اسرائیلی بنیامین و افرایم است.
دلدار یار ماست، غمش غمگسار ماست در غار وحدتیم و همو یار غار ماست