هم کنون
معنی کلمه هم کنون در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه هم کنون
این گدا را هم کنون نخجیر کن سینه ی او را نشان تیرکن
جز فتح و ظفر نبود هرگز کس را از عشق و هم کنون نیست
گفتمش چون زنده کردی مرغ ابراهیم را گفت پر و بال برکن هم کنون پرواز بین
رسانم ورا هم کنون زی پدر که نزد پدر بهتر آید پسر
نگارم در گلستان رفت و خارم پیش میآید ز خارا هم کنون بر من هزاران نیش میآید
اگر ورقه ای، حمله آور، هلا! کی برهانمت هم کنون زین بلا
زد به برج قلعه و قلعه شکست هم کنون میباید آن بت را شکست
لیکن ای دوست رفتنم زینسان گر بخواهی تو هم کنون آسان
الا هم کنون ای گرامی رفیق ببر مرمرا سوی گور صدیق
به باغِ خویش مَدِه کود هم کنون ، که در آن، گلی به شاخ گلی غارت خزان نگذاشت