هم نشینی

معنی کلمه هم نشینی در لغت نامه دهخدا

همنشینی. [ هََ ن ِ ] ( حامص مرکب ) هم نشینی. همنشین شدن. با کسی نشستن :
پای درکش ز همنشینی شان
دیده بردوز تا نبینی شان.سنائی.- همنشینی کردن ؛ با کسی همنشین و دوست شدن. مجالسه. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه هم نشینی در فرهنگ عمید

۱. قرین بودن، همراه بودن.
۲. مصاحبت، هم نشستی.

معنی کلمه هم نشینی در فرهنگستان زبان و ادب

{syntagmatic} [زبان شناسی] ← رابطۀ هم نشینی

جملاتی از کاربرد کلمه هم نشینی

وگفت هم نشینی با بدان کردن مردم را بد گمان کند در نیکان.
اگر با سوز عشقش هم نشینی سبب را بس بود آن همنشین شمع
شفیق چو این بشنید، بازگشت و آنچه داشت صدقه داد و هم نشینی زاهدان و عالمان پیشه کرد تا بمرد.
در تاریخی دیده ام که: کثیر عزه را فضی بود و خلفای بنی امیه این همی دانستند ولی به واسطه ی میل به هم نشینی او، آن را پوشیده همی داشتند.
از گفتار بزرگان: کسی که علیه تو دیگرگون شود، بسودش دیگرگون مشو. با ستمکار، اگر دوست گرامی تو نیز باشد، هم نشینی مکن.
من و صراحی من بعد ازین و نغمهٔ نی که هم نشینی صافی‌دلان صفا دارد
نیمی به دوش یاری و نیمی به روی دوست با سرو هم نشینی و با لاله هم دمی
سرفرو نارد بوصلم آن صنم کی کند شه هم نشینی با گدا
تو هم نشینی و بنشانیم ببزم و، دلم خوش؛ کنی بخلعتی، اما ز کهنه جامه ی جامی
چون (سحاب) از هم نشینی بدانش نیست باک پیش او بد گو اگر گوید بد ما باک نیست