هم قسم

معنی کلمه هم قسم در لغت نامه دهخدا

هم قسم. [ هََ ق َ س َ ] ( ص مرکب ) هم سوگند. حلیف. هم عهد. هم پیمان. ( یادداشت مؤلف ). دو تن که با یکدیگر بر سر کاری سوگند خورند.

معنی کلمه هم قسم در فرهنگ عمید

کسی که با دیگری عهدوپیمان بسته و سوگند خورده، هم سوگند.

جملاتی از کاربرد کلمه هم قسم

همانا هم قسم گشتند با هم لاله رخساران که خون سازند در دل بوسه امیدواران را
در مورتال کمبت۹ اسموک به سایبورگ تبدیل نشد و ریدن او را نجات داد. اسموک هم قسم خورد تا آخر عمر به ریدن وفادار باشد.او هم مثل بعضی از شخصیت های مورتال کمبت به دست سیندل کشته شد.و بعد از آن دیگر فرم انسانی خودش را به دست نیاورد.
هوتن یک دستهٔ شش نفره از نجبای پارس را که به آنها اطمینان داشت، در شوش تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاد شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند.
هوتن یک دستهٔ شش نفره از نجبای پارس را که به آن‌ها اطمینان داشت، تشکیل داد و با ورود داریوش از پارس تصمیم اتخاذ شد که او را نیز در گروه خویش وارد سازند. این هفت تن با هم قسم خوردند که برای دفع غاصب اقدام کنند.