جملاتی از کاربرد کلمه هرزه گو
دعوی کاذب گواه از خویش پیدا میکند چون زبان شد هرزه گو دارد قسم در آستین
دو چار چون شودت هرزه گو تغافل کن علاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری
آن آیه که منع عشق دارد ای واعظ هرزه گو کدام است
می پنبۀ عقل هرزه گو داند کرد می چارۀ درد دل نکو داند کرد
زآل فرعون بود ناسره ای هرزه گو مسخ روی مسخره ای
که کم گو ای فضول هرزه گو تو حقیقت این دگر اینجا مگو تو
که گفت میکده بگذار و باغ خلد بگیر دلا چه گوش باین قوم هرزه گو داری
مدعی در جوش و ما بیهوش از آن نو گل شده بلبلان خاموش و مرغ هرزه گو بلبل شده
بی دماغان را دماغ گفتگوی عقل نیست چاره این هرزه گو مستی است یا دیوانگی