هرزه خند
معنی کلمه هرزه خند در فرهنگ عمید
جملاتی از کاربرد کلمه هرزه خند
ای پسر گر هرزه خند و بی جا باشی چو گل هرکجا هستی قرین آتش سوزان شوی
پیکان دهان خنده سوفار را نبست فکر دل غمین نبود هرزه خند را
زخمی که عمر گشت مرا صرف آن سلیم گفتم که دردمند شود، هرزه خند شد
سبک عنانی باد بهار اگر این است هزار غنچه دل هرزه خند خواهد شد
گل هرزه خند و بلبل بی درد هرزه نال چون دل شود شکفته درین گلستان مرا؟
ما ازان حلم گرانسنگیم در عصیان دلیر کبک ما را هرزه خند آن کوه تمکین کرده است
کسی که پاس نفس چون حباب نتواند همیشه چون صدف هرزه خند بی گهرست
(به خنده لب مگشا پیش قهرمان فلک که خون خورد ز شفق صبح هرزه خند آنجا)
پر تنک ظرف است مینا، هرزه خند افتاده جام بد حریفانند ایشان، می کشی تنها خوش است
در این باغ چون غنچه هرزه خند دل خویش را بر گشودن مبند