هراه

معنی کلمه هراه در لغت نامه دهخدا

هراه. [ هََ / هَِ ] ( اِخ ) هرات. ( غیاث ) :
همه شاهان را خاک کف پای تو کند
از بلاد حبش و بادیه و زنگ و هراه.منوچهری.چو خدمت تو که مقصودم است حاصل نیست
مرا یکی است نشابور وبلخ و مرو و هراه.انوری.
هراه. [ ] ( اِخ ) شهرکی است به فارس ، هوایش معتدل است و آب روان اندک دارد. جایی آبادان و دارای جامع و منبر است. ( از فارسنامه ابن بلخی ص 125 ).

جملاتی از کاربرد کلمه هراه

حاصل ترکان و افغانان از او بدروده شد هم به ملک شه هراه و قندهار افزوده شد
با وجود دخالت‌های بسیار پول هیمن که مربی هراه سی ام پانک بود، موفق شد سی ام پانک را شکست داده و
اخلاق تو ای خسرو اشراف خلایق خوشبوی چو مشک تبت و باد هراه است
زان سپس ضبط خراسان کرد و شد سه‌ری هراه وز پس ضبط هری در طوس جست آرامگاه