هدهدی. [ هَُ هَُ ] ( حامص ) هدهد بودن. و به کنایت کار هدهد سلیمان انجام دادن. قاصدی و پیام آوری از آن مستفاد شود : هم جم و هم محمدی کرده به خدمت درت روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری.خاقانی.رجوع به هدهد شود.
جملاتی از کاربرد کلمه هدهدی
هر لحظه هدهدی ز سبا میرسد به من بوی خوش از نسیم صبا می رسد به من
هم جم و هم محمدی، کرده به خدمت درت روح و سروش آسمان هدهدی و کبوتری
از آْشیان تو هر هدهدی سلیمانی بر آستان تو هر بنده یی فریدونی
بر در خلوت ما فر هما می بخشند هدهدی را که به سر تاج سلیمانی نیست
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان من هدهدی که عقل به من افتخار کرد
زانک مینشکفت از من یک نفس هدهدی را تا ابد این قدر بس
ز نام خود به طمع اوفتاد غافل ازین که هدهدی نشود پادشا به یک افسر
ماهیی ماهی غلط گفتم که مرغی خایه دار هدهدی بر کنده پر نی نی عقابی تیز پر
چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمانوار مبشر دم صبح آمد و برید صبا
به شکل هدهدی پیش سلیمان آمدم شاها! چه دانستم که این هدهد سلیمان را نمی شاید