هجوی

معنی کلمه هجوی در فرهنگ عمید

دارای محتوای هجو.

جملاتی از کاربرد کلمه هجوی

راستی با این تفضل‌ها و این انعام‌ها هر کرا هجوی نگفتم بر وی از من منتیست
اولی وصفی حقیقی‌، دومی پندی دقیق سومی عشقی طبیعی‌، چارمی هجوی عجب
گر برای هجو اول بود، کان هجوی نبود کز غضب رخساره را رنگ طبرخون داده‌اید
کنیه‌ی بشار ابومُعاذ و لقبش مُرعّث به معنای گوشواره‌دار بود. او در بصره بزرگ شد و در زمان خلافت منصور دوانیقی به بغداد رفت و پله‌های پیشرفت را پیمود.[نیازمند منبع] وی به فرمان المهدی خلیفه عباسی، به علت هجوی که بشار درباره‌ی او گفته بود و به گناه زندیقی در برابر دیدگان مردم بصره، وی را آن قدر تازیانه زدند که بر اثر آن شکنجه، جان سپرد. برخی گزارش کرده‌اند که به فرمان خلیفه، وی را در آب خفه کرده‌اند.
کریلوف در سال ۱۷۸۹ اقدام به چاپ مجله «پست ارواح» کرد و در آن نوشته‌های هجوی خود را منتشر نمود که با شجاعت عیوب جامعه درباری و سوءاستفاده دستگاه‌های اداری را افشا می‌کرد. کریلوف در فعالیت‌های روزنامه‌نگاری و هم‌چنین در داستان «کاییب» و دیگر نوشته‌های خود همانند ادامه دهنده طنز فرهنگی نوینکوف عمل می‌کرد.