معنی کلمه هبیل در لغت نامه دهخدا
هبیل. [ هََ ] ( اِخ ) صورتی از کلمه هابیل است برادر قابیل که فرزندان آدم باشند. ( از اقرب الموارد ). هابیل پسر آدم. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هابیل شود.
هبیل. [ هَُ ب َ ] ( اِخ ) ابن کعب. صحابی است. وی از بنی مازن بود. طبرانی در کتاب اوسط از صفوان بن عمر روایت کرده که معاذبن جبل ، هبیل بن کعب و جدش مازن بن خثیمة را نزد رسول فرستاد و اینان اسلام آوردند. ( الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).
هبیل. [ هَُ ب َ ] ( اِخ ) ابن وبرة الانصاری صحابی است. ( الاصابة فی تمییز الصحابة قسم اول ).
هبیل. [ هََ ] ( اِخ ) ( بنی... ) قبیله ای است از عرب. ( لسان العرب ). اولاد و احفاد و اخلاف هبیل که باقیمانده آنها در یمن هستند. رجوع به هبیل ( پدر قبیله ای از عرب ) شود.