هاجری

معنی کلمه هاجری در لغت نامه دهخدا

هاجری. [ ج ِ ی ی ] ( ع ص ، اِ ) نیکوی بزرگوار جید. ( از اقرب الموارد ). گرامی جوانمرد جید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بنا. ( از اقرب الموارد ). || معمار. ( منتهی الارب ). بنا و معمار.( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آنکه لازم گیرد شهر را. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || ( ص نسبی ) منسوب به شهرهجر. ( از اقرب الموارد ). || منسوب است بسوی هجر یمن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه هاجری

تالی مریمی ثانی هاجری عفت کردگار عصمت اکبری