نکوهنده

معنی کلمه نکوهنده در لغت نامه دهخدا

نکوهنده. [ ن ِ هََ دَ / دِ ] ( نف ) سرزنش کننده. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ خطی ) ( فرهنگ فارسی معین ). عیب جوینده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). عیب کننده. ( فرهنگ خطی ). ملامت کننده. ذلیل کننده. حقیرنماینده. تهمت زننده. مفتری. افترازننده. ( از ناظم الاطباء ).لائم. ( منتهی الارب ). عیب گو. ( فرهنگ فارسی معین ). عاذل. ملامت گر. نکوهش گر. ناقد. ( یادداشت مؤلف ). اسم فاعل از نکوهیدن است. رجوع به نکوهیدن شود :
کند کم در این رسته دیرپا
نکوهنده لاف فروشنده را.زینتی.

معنی کلمه نکوهنده در فرهنگ عمید

سرزنش کننده.

معنی کلمه نکوهنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) سرزنش کننده عیب گو .

جملاتی از کاربرد کلمه نکوهنده

درجه چهارم درجه صدیقان است که مادح را دشمن گیرند و نکوهنده را دوست دارند که از وی سه فایده گرفتند. یکی عیب خود را از وی بشنیدند، دیگر آن که وی حسنات خود به هدیه به ایشان فرستاد و ایشان را حریص کرد بر آن که طلب پاکی کنند از آن عیب و از آنچه مانند آن است. و اندر خبر است که رسول (ص) گفت، «وای بر روزه دار و بر آن که نماز شب کند و بر آن صوف پوشد، مگر آن که درون وی از دنیا گسسته باشد و مدح را دشمن دارد و مذمت را دوست دارد». و این حدیث اگر درست است کاری صعب است که با چنین درجه رسیدن سخت متعذر است بلکه به درجه دوم رسیدن که به ظاهر فرق نکند اگرچه به دل فرق کند هم دشوار است که غالب آن بود که کاری بیفتد و به جانب مرید و مادح میل کند و به معاملت نیز و نرسد بدین درجه بازپسین الا کسی که وی چندان عداوت ورزیده بود با نفس خویش که مالیده شده باشد. چون از کسی عیب وی شنود شاد شود و زیرکی و عقل آن کس اعتقاد کند چنان که از کسی عیب دشمن خویش بشنود که بدان شاد گردد و این نادر بود، بلکه اگر کسی همه عمر خویش جهد کند تا مادح و ذم به نزدیک وی برابر شوند هنوز بدین دشوار توان رسید. و بدان که وجه خطر اندر این آن است که چون فرق پدید آید میان مدح و مذمت، طلب مدح بر دل غالب گردد و حیلت آن ساختن کند و باشد که به عبادت ریاکردن گیرد و اگر به معصیت بدان تواند رسید بکند و این که گفت رسول (ص) که وای بر روزه دار و نماز کن، از این گفته باشد که چون بیخ این از دل کنده نشود زود به معصیت افتد. اما کاره بودن مذمت و دوست داشتن مدح را اندر نفس خویش حرام نیست چون به فسادی ادا نکند و سخت بعید بود که ادا نکند که بیشتر معاصی خلق از حب مدح و بغض ذم است. همیشه اندیشه خلق به این آمده است که هرچه کنند به رو و ریای خلق کنند و چون این غالب شد به کارها ادا کند که آن ناشایست بود وگرنه دل خلق نگاه داشتن و بدان التفات کردن که نه بر سبیل ریا باشد حرام نیست.
به نادانی آنکس که خستو شود ز فام نکوهنده یک سو شود