نکته دان

معنی کلمه نکته دان در لغت نامه دهخدا

نکته دان. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] ( نف مرکب ) کسی که دارای تمیز باشد و خوب و بد را از هم جدا کند و بافراست باشد. ( ناظم الاطباء ). آنکه نکته های باریک و لطیف داند و درک کند. ( فرهنگ فارسی معین ). که درک کنایه و ایما و اشاره کند :
ملک باراستی باید ملک با داد و دین شاید
ملک باید که اندر هر طریقی نکته دان باشد.فرخی.به گاه هجو مرا فحش گفتن آیین نیست
که همچو من به ادب کلک نکته دان من است.خاقانی.زآن یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت.حافظ.بر بساط نکته دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش.حافظ.گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه
گفت این حکایتی است که بانکته دان کنند.حافظ.اگر روی سخن در نکته دانی است
زبان رمز و ایما خوش نشانی است.وحشی.

معنی کلمه نکته دان در فرهنگ عمید

شخص زیرک و بافراست که خوب و بد را تمیز بدهد، نکته شناس.

معنی کلمه نکته دان در فرهنگ فارسی

(صفت ) آنکه نکته های باریک و لطیف داند و درک کند .

جملاتی از کاربرد کلمه نکته دان

بهر منع باده لعلت یکی در گوش نیست قیمتی درها که شیخ نکته دان از پند ریخت
حرف یکی زبان یکی خاطر نکته دان یکی مهر لب و دهان یکی یار یکی سخن یکی
من کیم نکته دان موی شکاف سره و قلب دهر را صراف
گفتم: ای نکته دان حریفی چند با حریفان ستم ظریفی چند
نقش دل نکته دان من شد آویزه گوش جان من شد
فرق این دان ای رفیق نکته دان در میان این جهان و آن جهان
ز اقبال فلک پیما چه پرسی حکیم نکته دان ما جنون کرد
دفتر جامی ست این از نکته های عشق پر می برم تا پیش شوخ نکته دان خود کشم
بشنو سخن که حسن قبولی دلست و بس این نکته گر قبول کنی نکته دان شوی
خوشتر از این ای رفیق نکته دان شد دبیر مشفق و بخت جوان