معنی کلمه نوخیز در لغت نامه دهخدا
دو پستان چون دو سیمین نار نوخیز
بر آن پستان گل بستان درم ریز.نظامی.سیرابی سبزه های نوخیز
از لؤلؤِ تر زمردانگیز.نظامی.مکش بر کهن شاخ نوخیز را
کز این کشت شیرویه پرویز را.نظامی. || بدیع :
نوآیین پرده ای بینی دلاویز
نوای او نوازشهای نوخیز.نظامی. || نوبالیده. خرد :
گرچه نوخیز و نوگرفت بود
بط کشتی طلب شگفت بود.سنایی.