نواخوان. [ ن َ خوا / خا ] ( نف مرکب ) نغمه گر. نغمه سرا. خواننده. مغنی : مائیم مرغ عرش که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه.خاقانی.|| آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند. || آنکه تحقیر و استهزا می کند دیگری را و تقلید می کند بانگ و آواز آن را، و آنکه مانند سرود دیگری می سراید. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نواخوانی شود.
معنی کلمه نواخوان در فرهنگ عمید
آوازخوان.
معنی کلمه نواخوان در فرهنگ فارسی
نغمه گر . نغمه سرا . خواننده . مغنی . یا آنکه کیف کرده و برای خود آواز می خواند .
جملاتی از کاربرد کلمه نواخوان
قمریان گوئی نواخوان گشته بی آشوب زاغ بلبلان گوئی غزلخوان گشته بی آسیب خار
مرا مرغ طبع است بر تو نواخوان بگل بلبلی گر کند نغمه خوانی
ما مرغ عرشییم که بر بانگ ما روند مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه
نبینی که خلقی به عیشند و عشرت نواخوان و شادان به هر سوی و هرجا
بود آواز تو چون خنده گل پرده نشین چه ز عشاق شنیدی که نواخوان شده ای؟
هر طرف غول نواخوان جرس جنبانی است در ره عشق به هر زمزمه از راه مرو
به هر گل بلبلی فایز نواخوان «چه خوش باشد نشستن یار با یار»
اگر خواهیم همچو ساری نواخوان اگر خواهیم همچو قمری نواگر
بگو از من نواخوان عرب را بهای کم نهادم لعل لب را
گلشن رضوان نجف شد یا علی شیراز دام بسته این مرغ نواخوان تو اینجا در قفس