نه فلک
معنی کلمه نه فلک در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه نه فلک
اوج اقبال نه فلک دیدیم سیر یک پشت پا تلی دارد
هست او بلال صورت و سلطان نه فلک در رشگ پنج نوبت الله اکبرش
ای نه فلک ز خوشهٔ صنع تو دانهای وز قصر کبریای تو عرش آشیانهای
صائب دگر چه کار کند آتش جگر کز نه فلک گذشت به یک جوش سینه ام
چار گوهر را درست از تاب و پیچ ارکان شکست نه فلک را راست از بار الم بالا خمید
این دعا رفت و ساق عرش گرفت نه فلک ز اتفاق عرش گرفت
شمارد موج دریای سراب از بینیازیها سجود نه فلک را طاق ابرویی که من دانم
سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است آب این مزرعه از دیده بیدار دل است
گذشت آه من از نه فلک ز پستی قدر که نارسایی طالع بود رسایی آه
«زمین در هر شبانهروز، یکبار بر دو قطب خود میگردد که از مشرق آغاز و ظرف بیست و چهار ساعت با گذشتن از آنسوی زمین به همانجا میرسد» (ص ۱۷). «گردشی که از ستارگان به نظر میرسد، در واقع حرکت زمین است، نه فلک خورشید» (ص ۳۳).
فکر پوچ است از خم چوگان قدرت سرکشی نه فلک را همچو گو سرگشته در میدان ببین