نمکسار

معنی کلمه نمکسار در لغت نامه دهخدا

نمکسار. [ ن َ م َ ] ( اِ مرکب ) نمک زار. کان و معدن نمک. ( ناظم الاطباء ). مَلاّحة. ( یادداشت مؤلف ) :
دل ستم کش عاشق همیشه در کار است
ز شوربختی خود عامل نمکساراست.سراج ( از آنندراج ).

معنی کلمه نمکسار در فرهنگ عمید

= نمکزار

معنی کلمه نمکسار در فرهنگ فارسی

( اسم ) نمکزار : سگ نفس تو اندر زندگانی برونست از نمکسار معانی . ( اسرارنامه عطار.چا.دکترگوهرین ص ۷۶ )

جملاتی از کاربرد کلمه نمکسار

کسی کاندر نمکسار اوفتد گم گردد اندر وی من این دریای پر شور از نمک کمتر نمی‌دانم
آبی کامل بر دو جهان بند به حکم وانگاه بگیر و در نمکسار انداز
در نمکسار چون فتد حیوان نقش حیوان نماند الا آن
این نمکسار جسوم ظاهرست خود نمکسار معانی دیگرست
به پشتم نهد از نمکسار بار کشد زیر بارم به بینی مهار
کان جهان هم‌چون نمکسار آمدست هر چه آنجا رفت بی‌تلوین شدست
آن نمکسار معانی معنویست از ازل آن تا ابد اندر نویست
به یکبار ترک نمکسار کرد بدو جمله پشم و نمد بار کرد
وصل جو را نبود لذت عشق در نمکسار مگس را چه گذر