نسبی گرایی

معنی کلمه نسبی گرایی در فرهنگستان زبان و ادب

{relativism} [باستان شناسی، جامعه شناسی] باوری که بر پایۀ آن ارزش ها و باورها به مؤلفه ها و معیارهای مطلق و جهان شمول بستگی ندارد

معنی کلمه نسبی گرایی در دانشنامه آزاد فارسی

نسبی گرایی (relativism)
در معرفت شناسی، وابسته دانستن حقیقت به دیدگاه های افراد و فاعلان داوری. در قرن ۵پ م پروتاگوراس و شکاکان از این عقیده دفاع می کردند و انسان را معیار همه چیز می دانستند. این دیدگاه وجود ارزش های کلی و شناخت مطلق اصول و مبادی را ناممکن و امر نسبی را یگانه متعلق علم می داند؛ بدین معنی که باید به برقرار کردن روابط میان پدیده ها از طریق مشاهده بسنده کرد. رویکردهای قبلی و زمینه های تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، زبان شناختی و روان شناختیِ داوری کنندگان در تعیین چیستی و حقیقت پدیده ها دخالت دارند و حقیقت را به «حقیقت برای آن ها» تبدیل می کنند. مخالفان نسبی گرایی بر این عقیده اند که ماهیت اعتقاد یا حکم اقتضا می کند که معیارهایی قاطع و مستقل از تمایل انسان به رد یا قبول کردن آن وجود داشته باشد که در غیاب آن ها، هرگونه تفکر با شکست روبه رو می شود. در نظریۀ پراگماتیسم جیمز که نوعی نسبی گرایی به حساب می آید، تشخیص حقیقت و خطا باید به گونه ای منضبط در چارچوبی معیّن صورت گیرد (هر چند این چارچوب امکانی و موقتی باشد) و تجربه تنها ضابطه ای است که می توانیم تفکر لاابالی را با آن مهار کنیم. نسبی گرایان در حوزه های جامعه شناسی و مردم شناسی از ارزیابی ارزش های جوامع دیگر بر پایۀ ارزش های جامعۀ خودی به عنوان قوم مداری انتقاد می کنند. با بهره گیری از نظریۀ چشم انداز گرایی نیچه که حقیقت را تابع دیدگاه ها می دانست، نسبی گرایی به مضمونی اساسی در نگرش فیلسوفان پسا مدرن تبدیل شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه نسبی گرایی

این نسبی گرایی لزوماً به تأیید مجدد وضع موجود در سیاست بین‌الملل منجر می‌شود؛ و
در طرح یکپارچهٔ رادیویی هسته‌های فعال کهکشانی، پدیده‌شناسی هسته‌ای مشاهدهٔ رفتار بی‌ال لک‌ها را به عنوان اثر ناشی از جت نسبی گرایی که به خط دید ناظر نزدیک است، تفسیر می‌شود.
اینکه جامعه گرایی منجر به نسبی گرایی اخلاقی می‌شود؛
اخلاق موقعیتی شکلی از نتیجه‌گرایی است (اگرچه از فایده‌گرایی متمایز است زیرا هدف دومی «بزرگترین خیر برای بیشترین تعداد» است) که بر ایجاد بیشترین میزان عشق تمرکز دارد. اخلاق موقعیتی را می‌توان در ژانر نظریه اخلاقی تناسب‌گرایی نیز طبقه‌بندی کرد، که می‌گوید «هیچ‌گاه مخالفت با یک اصل درست نیست، مگر این‌که دلیل متناسبی که آن را توجیه کند وجود داشته باشد». جی. ای. تی رابینسون، یک اخلاق‌شناس موقعیتی، این رویکرد را شکلی از نسبی گرایی اخلاقی می‌دانست.[نیازمند منبع]