ناچیده
معنی کلمه ناچیده در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه ناچیده
بگشا به گل چیده و ناچیده نظر این قسمت آتش است و آن روزی باد
مرا دست هجرانت خاری نهاد گل دلگشای تو ناچیده هیچ
چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال؟ در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟
چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟
هزار آغوش را پُر کرده از خار یک آغوش از گلش ناچیده دیار
چید دست اجل ای غنچه نورسته تر یک گل از شاخ امل دست تو ناچیده هنوز
گل ناچیده خرمن می توان کرد به گلزاری که اشکم باغبان است
اجر ناکامی از اندازه حسرت بیش است گل ناچیده این باغ گلابی دارد
سر خود را فدا کردم گل یک وصل ناچیده نمیدانم چه خارست این که من در پای خود جستم؟
ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند