معنی کلمه ناچار کردن در لغت نامه دهخدا ناچار کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ملزم ساختن. الزام. مجبور کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه ناچار کردن تو شمع بزم خوبانی مشو یکرو به پروانه بباید شمع را ناچار کردن خو به پروانه