جملاتی از کاربرد کلمه نان ده
خوشا حال آنان که نان ده شدند به هر ناتوانی توان ده شدند
خوان نه و نان ده کریم وار و میندیش از حسد و طعنه لئام سمرقند
تا لطف حق کشد ببرت همچو کهربا خود بینوا و، نان ده مردم چو کاه باش
نه تنها همی نان ده آمد علی به امر خدا جان ده آمد علی
خسی کو نان ده آمد از کسی به، که یک نان ده ز فرمان ده بسی به
به خدمت منه دست بر کفش من مرا نان ده و کفش بر سر بزن
بود در روم پیش ازین سر و کار صاحبی نان ده و فتوت یار
کین عمر را نان ده ای انباز من راز یعنی فهم کن ز آواز من
خواهی ز پل صراط آسان گذری نان ده به جهانیان که نان از همه به
حکمت لقمان هبا شد همت مردان هدر عالمی ویران در و نه نان ده و نه نامدار