نامردانه

معنی کلمه نامردانه در لغت نامه دهخدا

نامردانه. [ م َ ن َ / ن ِ ] ( ق مرکب ) از روی نامردی. بطریق نامردی. بخلاف مردی و جوانمردی. مقابل مردانه. || ( ص مرکب ) بی غیرت. ناکس. آنکه کاری را دلیرانه نکند. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه نامردانه در فرهنگ عمید

به نامردی، از روی نامردی.

جملاتی از کاربرد کلمه نامردانه

به نقد جان خریدارند درد عشق را مردان به درمان تا به کی، بی درد! نامردانه آویزی؟
شیوه عاجزکشی از خسروان زیبنده نیست بی تکلف، حیله پرویز نامردانه بود
گر خطایی کردم آن بر من مگیر عذر نامردانه من در پذیر
به افرنگی بتان خود را سپردی چه نامردانه در تبخانه مردی
زتهمت خار در پیراهن معشوق می ریزد زلیخا بی تکلف عشق نامردانه ای دارد
مکن در کار میزان جنون سنگ کم ای مجنون گریزی چند از اطفال، نامردانه در صحرا؟
مکن چون بیدلان زنهار در پرخاش کوتاهی که دست عاجزان را چرخ نامردانه می پیچد
حیله در شرع محبت بازی خود دادن است خون خصم خویش را پرویز نامردانه ریخت
یک تعریف ساده شده دیگه از اومرتا اینه که: «هرکسی که علیه شخص دیگری به قانون مراجعه کند یا یک احمق است یا یک بزدل. کسی که نمی‌تواند بدون پلیس از خودش حمایت کند هردوست. خیانت کردن به شخصی که عدالت را رعایت نکرده، حتی اگر آن عمل علیه خود شما بوده، در همان حد بزدلانه‌است، که یک مصدومیت را با خشونت جواب ندادن بزدلانه‌است. این که یک شخص زخمی به نام ضارب خود خیانت کند بسیار نامردانه و پست است چون اگر آن شخص بهبود یابد شخص ضارب باید به‌طور خود به خودی انتظار انتقام را داشته باشد»