نافرخ. [ ف َرْ رُ ] ( ص مرکب ) که فرخ نبود. مشؤوم. شوم. نامیمون. نحس. نامبارک. که فرخنده و فرخ و میمون نیست. مقابل فرخ : مخالفان تو بی فرهند و بی فرهنگ منازعان تو نافرخند و نافرزان.بهرامی.از این نافرخ اختر می هراسم فساد طالعش را می شناسم.نظامی.رجوع به فرخ شود.