ناسوختن

معنی کلمه ناسوختن در لغت نامه دهخدا

ناسوختن. [ ت َ ] ( مص منفی ) نسوختن. مقابل سوختن.

جملاتی از کاربرد کلمه ناسوختن

شمع را ناسوختن محرومی نشو و نماست عافیت در مزرع ما آفت دیگر بود
نگر تا نتابی سر از راستی اگر هیچ ناسوختن خواستی