نازاینده. [ ی َدَ / دِ ] ( نف مرکب ) ماده ای که باردار نشده و نزائیده باشد. ( ناظم الاطباء ). || عقیم. نازا. سترون. ( ترجمان القرآن ). عقیم. بی بر. ( ناظم الاطباء ). عقیم. عقام. عاقر. ( از منتهی الارب ). نازا : چون خواهد که از شتر و گاو زکوة بدهد باید که هر گوسفند زاینده و نازاینده ای بشمرد. ( تاریخ قم ص 175 ). - نازاینده شدن ؛ عقر. عقم. عقارة. ( از ترجمان القرآن ) ( دهار ) ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ). - نازاینده گردانیدن ؛ اعقام. ( تاج المصادر بیهقی ). تعقیم. ( منتهی الارب ). عقیم کردن. سترون کردن. نازا کردن.
معنی کلمه نازاینده در فرهنگ فارسی
( صفت ) ماده ای که بچه نیاورد عقیم سترون مقابل زاینده .
جملاتی از کاربرد کلمه نازاینده
قالَ رَبِّ! گفت: خداوند من! أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ مرا پسری چون بود؟ وَ قَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ و پیری بمن رسید وَ امْرَأَتِی عاقِرٌ و زن من نازاینده قالَ گفت فریشتهای از پیغام خدا: کَذلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ ما یَشاءُ (۴۰) چنین است خدا، آن کند که خود خواهد.
«وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ» و من میترسم از نیازادگان، «مِنْ وَرائِی» از پس مرگ خویش، «وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً» و زن من نازاینده است. «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» (۵) پس ببخش مرا از نزدیک خویش فرزندی.
«قالَ رَبِّ» زکریا گفت خداوند من، «أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ» چون بود مرا پسری؟ «وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً» و زن من نازاینده «وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا.» (۸)