ناز و نوش

معنی کلمه ناز و نوش در لغت نامه دهخدا

ناز و نوش. [ زُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عیش و نوش. خوشگذرانی :
صبا به تهنیت پیر می فروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد.حافظ.

معنی کلمه ناز و نوش در فرهنگ فارسی

( اسم ) عیش و نوش خوشگذرانی : صبا بتهنیت پیر می فروش آمد که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد. ( حافظ .۱۱۸ )

جملاتی از کاربرد کلمه ناز و نوش

تا شاد کام باشد با ناز و نوش جفت تا سوگوار باشد با درد و رنج یار
راحت از محنت بمیمون ملک او دارد ملوک بر فزونش باد دائم ناز و نوش و کام و نام
ز ناز و نوش همه خلق بود نوشانوش ز خلق و مال همه شهر بود مالامال
از آنکه تا هنوزش بود به تن رمقی ز ناز و نوش جهان طبعش امتناع کند
چنینست رسم سرای سپنج گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
گرسنه، ولی سیر از ناز و نوش برهنه، ولی خلق را عیب پوش!
خوش آن عصر رخشان با ناز و نوش که زرنوشت آباد بودی به شوش
چنین است آیین چرخ بلند گهی ناز و نوش و گهی درد و بند
چنینست کار سرای سپنج گهی ناز و نوش و گهی درد و رنج
خانمان دوستان از جود او پر ناز و نوش شهر و بوم دشمنان از سهم او زیر و زبر