معنی کلمه نادمیدن در لغت نامه دهخدا نادمیدن. [ دَ دَ ] ( مص منفی ) ندمیدن. مقابل دمیدن. رجوع به دمیدن شود.- نادمیدن خورشید ؛ طلوع نکردن. طالع نشدن.- نادمیدن گیاه ؛ نرستن. نروئیدن. سر از خاک برنکردن.
جملاتی از کاربرد کلمه نادمیدن با دل جمع آشنا شو از پریشانی برآ در بهار نادمیدن دانه خرمن داشتهست شوخی نشو و نما از موج گوهر بردهاند در غبار نادمیدن ریشه دارد دانهام خوشا عهدی که غم کوس تسلی میزد و دل هم به کشت نادمیدن دانه ذوقی داشت حاصل هم