نادلیر. [ دِ ] ( ص مرکب ) جبان. ترسو. مقابل دلیر. رجوع به دلیر شود : دلاور شد آن مردم نادلیر گوزن اندرآمد به بالین شیر.فردوسی.ولیکن به شمشیر یازم به شیر بدان تا نخواند کسم نادلیر.فردوسی.همه ره زنانند چون گرگ و شیر به خوان نادلیرند و بر خون دلیر.نظامی.
جملاتی از کاربرد کلمه نادلیر
دلاور شد آن مردم نادلیر گوزن اندر آمد به بالین شیر