ناجنسی. [ ج ِ ] ( حامص مرکب ) عمل ناجنس. بدجنسی. || بدی جنس. نااصلی. نامرغوبی. اصل و مرغوب نبودن جنس : از چه خیزد در سخن حشو؟ از خطابینی طبع وز چه باشد پرزه بر دیبا؟ ز ناجنسی لاس.انوری.|| از جنس دیگر [ بودن ]. ( فرهنگ نظام ). ناهمجنسی.
معنی کلمه ناجنسی در فرهنگ فارسی
کیفیت و حالت ناجنس .
جملاتی از کاربرد کلمه ناجنسی
ور بود زحمتی ز ناجنسی به نیازی دعای نوح کنیم
دأب ما نیست گله خاصه به هر ناجنسی گرچه انواع جفا از همه اصناف کشیم
با ناجنسی اگر دمی بنشینم حقّا که ز هفت دوزخ افزون شمرم
ز آن همی ترسم که ز آن خواهندگان افتدش ناگاه ناجنسی بسر
بخواند او را واو با کمال ناجنسی عدول از نهج اعتراف ننماید