جملاتی از کاربرد کلمه ناتوانا
زیر رخت و بار ایشان ناتوانا شد زمین پیش گیر و دار ایشان ناشکیبا شد زمان
دگر آنک در شهر دانا کهاند گر از نیستی ناتوانا کهاند
هم مگر رشحی ز شربتخانه احسان تو در گلوی این علیل ناتوانا افکنند
جهان آفرین ایزد کارساز توانا کن ناتوانا نواز
دل مام و باب ارچه کانا بود به رنج پسر ناتوانا بود