ناتمامی. [ ت َ ] ( حامص مرکب ) نقصان و قصور. ( ناظم الاطباء ). ناتمام بودن. ناقص بودن. کامل نبودن. صفت ناتمام : بدرتمام روزی در آفتاب رویت گر بنگرد بیارد اقرار ناتمامی.سعدی.غمز و نمامی چون اظهار ناتمامی می کرد. ( وصاف ص 335 ).
معنی کلمه ناتمامی در فرهنگ فارسی
کیفیت ناتمام .
جملاتی از کاربرد کلمه ناتمامی
دی ماه تمام من مه نو می جست مه جست ز ناتمامی از پیشش چست
نه اینی و نه آن اینت حرامست که در دین ناتمامی ناتمامست
حیرت از آنجا خاست که مکاشفت بی وجد نمیشود، و وجد از ادراک مشغول می کند، سبب این است و موجب همین است که پختگان دم خامی زدهاند و رسیدگان اقرار ناتمامی کرده و ملائکه ملأ اعلی به عجز از ادراک این معنی اعتراف نموده که ما عرفناک حق معرفتک. پایان بیابان معرفت که داند که روندۀ این راه را در هر قدمی قدحی بدهند و مستی تُنُک شرابِ ضعیفاحتمال، در قدم اول به یک قدح مست و بیهوش میگرداند و طاقت شراب زلال محبت نمیآرند و به وجد از حضور غایب می گردند و در تیه حیرت می مانند و بیابان به پایان نمیرسانند.
نصیب اوست مرگ ناتمامی مسلمانی که بی «الله هو» زیست
پخته تر کارش ز خامی های او من شهید ناتمامی های او
همدورهایهای ایرانی — از مخالف و موافق — بر ناتمامی و نقص کار او اتفاق نظر دارند. رضا براهنی، منوچهر آتشی، محمد شمس لنگرودی، اخوان و… به این نکته اشاره کردهاند. این راه ناتمام را سهراب سپهری، احمدرضا احمدی، یدالله رؤیایی و بیژن جلالی هر یک به نوعی ادامه دادند.
هر کو ز ناتمامی از تو وصال جوید در عشق تو بسوزد از جان و دل برآید
گوید انگارم غلامی خود نبود در سپاهم ناتمامی خود نبود
ز ناتمامی حسن است احتیاج لباس میان نازک موران کمر نمی خواهد
چو تو بس بی طعام ناتمامی میان در بسته از بهر طعامی