نااستواری

معنی کلمه نااستواری در لغت نامه دهخدا

نااستواری. [ اُ ت ُ ] ( حامص مرکب ) خیانت. ( دهّار ). || بی اعتباری. سستی. محکم نبودن : نااستواری رأی. نااستواری گره.

معنی کلمه نااستواری در فرهنگ فارسی

۱- سستی بی ثباتی . ۲ - خیانت مقابل استواری

جملاتی از کاربرد کلمه نااستواری

اندرز دانایان به مزدیسنان دربارهٔ مرگ و ناپایداری جهان است. نویسه اندرز با سفارش به پاکیزگی در بامداد و پوشیدن جامهٔ پاک و بستن کستی (کمربند دینی) آغاز می‌گردد و سپس جستارهایی در نااستواری و بی‌ثباتی جهان مادی یا استومند و سرمایه و خواسته آن می‌آید و به دنبال آن بر وفاداری و پایندانی به عهد و پیمان و پرداختن به اندیشهٔ نیک و گفتار نیک و کردار نیک و پرهیز از اندیشهٔ بد و کردار بد سفارش شده‌است. بندهای ۱۳ تا ۱۶ نیز دربارهٔ نااستواری تن و گله از بازماندگانی است که پس از مرگ برای مرده خیرات (اشوداد) نمی‌کنند. بند ۱۷ تا ۲۰ پاره سروده ای است آهنگین و قافیه‌دار که آن نیز در ناپایداری کارهای گیتی است. این اندرزنامه که از گونه اندرزنامه‌های دینی است، به فارسی ترجمه شده‌است.