محاصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) حصاری کننده کسی را به جنگ. ( آنندراج ). حصارکننده. ( ناظم الاطباء ). در حصار گیرنده. شهربند کننده. محاصره کننده. - محاصر شدن ؛ شهربند و در بندان کننده شدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). محاصر. [ م َ ص ِ ] ( ع اِ ) نزدیکتر راه. ( ناظم الاطباء )
معنی کلمه محاصر در فرهنگ عمید
در حصارکننده، محاصره کننده.
معنی کلمه محاصر در فرهنگ فارسی
(اسم ) محاصره کننده در حصار گیرنده . نزیکتر راه
جملاتی از کاربرد کلمه محاصر
وی با یکپارچه کردن ایل قلاوند و تا حدودی طایفه میرزاوند به اوج قدرت رسید و زیر بار زور گوییهای دولت پهلوی و انگلیس نرفت وقتی که در جنگ مورد محاصر ارتش انگلیس قرار گرفت قدم خیر شیر زن لر با شکستن محاصره دشمن به برادرش آذوقه رساند اما سرنجام عشایر غیور شکست خوردند.