مترسم

معنی کلمه مترسم در لغت نامه دهخدا

مترسم. [ م ُ ت َ رَس ْ س ِ ] ( ع ص ) نویسنده و رسم کننده و صاحب رسم. ( آنندراج ) ( غیاث ). آن که در آداب و رسوم کتابت تأمل و تفرس کند: هر چند دبیری صناعت بلندی است و از آن برتر است که مترسمان گمان برده اند. ( دستور دبیری از فرهنگ فارسی معین ). || کسی که نشان سرای و خانه می جوید. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کسی که درس می دهد. ( ناظم الاطباء ). درس گوینده. ( از منتهی الارب ). || آن که بیاد می آورد. ( ناظم الاطباء ). بیاد آورنده. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه مترسم در فرهنگ عمید

کسی که آداب وروسم چیزی را رعایت می کند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمی کند.

معنی کلمه مترسم در فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه در آداب و رسوم کتابت تامل و تفرس کند : هر چند دبیری صناعت بلندیست و از آن برتر است که مترسمان گمان برده اند . توضیح در کتب معتبر لغت این کلمه نیامده .

جملاتی از کاربرد کلمه مترسم

بدر آید ز خانه وقت صباح مترسم به رسم اهل صلاح