ماهرویی

معنی کلمه ماهرویی در لغت نامه دهخدا

ماهرویی. ( حامص مرکب ) حالت و صفت ماهرو. ماه چهری. ماه سیمایی. زیبارویی. رجوع به ماه چهری و ماهرو شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ماهرویی

آبروی ما فراق ماهرویی باد کرد حسن او ما را ز بند عشق خویش آزاد کرد
یکی ماهرویی فراز درش به گوهر بیاراسته پیکرش
هم ترک حور زادی و هم حور سرو قد هم سرو ماهرویی و هم ماه سیمبر
زیر گردون ماهرویی نیست بی داغ کلف پیش این ناشسته رویان مشق حیرانی مکن
صبرم چگونه باشد از عشق ماهرویی کاندر زمانه کس را زو دوستر ندارم
می کشم خمیازه همچون هاله شبها تا به روز چرخ شاید ماهرویی را در آغوشم کند
دل تاریک من از شعله جواله روشن کن چراغ خانه ام زان ماهرویی خیرگاهی ده
در هر بن خار ماهرویی از پرده چو گل برون فتاده
که هرگز در همه روی زمین من ندیدم ماهرویی مثل این من
در زلف سیاه ماهرویی گم شد تاریک شبی بود، کسش باز نیافت