مانندگی

معنی کلمه مانندگی در لغت نامه دهخدا

مانندگی. [ ن َن ْ دَ / دِ ] ( حامص ) مانندی. شباهت. مشابهت. مضارعت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مانند بودن :
ندیدم من اندر جهان تاجور
بدین فر و مانندگی با پدر.فردوسی.مانندگی یکی است به عرضی... ( دانشنامه ).
ندانم که از پاکی پیکرش
چه مانندگی سازم از جوهرش.نظامی.

معنی کلمه مانندگی در فرهنگ عمید

مانند بودن، شبیه و نظیر بودن.

معنی کلمه مانندگی در فرهنگ فارسی

مانند بودن شباهت : مانندگی یکی است بعرضی ... ندیدم من اندر جهان تا جور بدین فر و مانندگی با پدر . ( شا. بخ ۷۶۸ : ۳ )

جملاتی از کاربرد کلمه مانندگی

این آیه بی راهی دو گروه بر آن دو گروه درست کرد: گروهی که گفتند صفت نیست و گروهی که گفتند مانندگی هست، بی‌صفتی نیستی است، و اللَّه هست است. و مانندگی از انبازیست و اللَّه تعالی از انباز و انبازی پاک است. او که مانندگی روا دارد، از حظیره اسلام بیرونست. و او که نفی صفت کند، زندیق است.
و بعضی از اهل تحقیق گفته اند معنی آنک او یکیست آنست که نفی کند، تقسیم را از ذات او و مانندگی را نفی کند از حقّ او و صفات او و نفی شریک کند بازو در افعال او.
دید در خلوت او مگر انوار کرد مانندگی به صورت نار
ندیدم من اندر جهان تاج‌ور بدین فر و مانندگی پدر
قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که قدر او بی‌منتهاست و صحبت او با دوستان بی‌بهاست، در قدر نهان و در صنع آشکار است. بنام او که از مانندگی دور و از اوهام جداست، دل را بدوستی و خرد را بهستی پیداست. بنام او که نه در صفت او چون و نه در حکم چراست، در شنوایی و دانایی و بینایی یکتاست.
از او کتابی به نام ارشادالطالبین در دست است که در چهار باب تألیف شده. وی دلیل بخش‌بندی کتاب به چهار باب را مانندگی با چهار جوی بهشت عنوان کرده‌است.
ندانم که از پاکی پیکرش چو مانندگی سازم از جوهرش